ايام زير رايت راي امير باد

شاعر : انوري

ايام او هميشه چو رايش منير بادايام زير رايت راي امير باد
ماهش ز خرمي همه نيسان و تير بادروزش به فرخي همه نوروز باد و عيد
سلطان اختران را رايش نظير بادميزان آسمان را عدلش عديل گشت
مريخ قهرمان و عطارد دبير باددر بارگاه حضرتش از احترام و جاه
دست عنايت و کرمش دستگير بادآنرا که دست حادثه از پاي بفکند
خورشيد راي او به هدايت مشير بادوانرا که راه در شب ادبار گم شود
هر ساعتي ز عالم علوي سفير بادبهر نظام عالم سفلي به سوي او
چرخ بلند با همه رفعت قصير بادآنجا که از بلندي قدرش سخن رود
بحر محيط با همه وسعت غدير بادوانجا که از احاطت علمش مثل زنند
گردون پير پيش تو فرمان‌پذير باداي دولت جوان تو فرمانده‌ي جهان
از جان جيب پيرهن چرخ پير بادآنجا که ظل دامن بخت جوان تست
در پاي همت تو به عبره عسير بادگردون ز رفعت تو به پايه بلند گشت
زان فتح باب دست تو ابر مطير بادجود تو فتح بابست در خشکسال آز
حکم ترا چو انجم گردون مسير بادحلم ترا چو مرکز ارکان قرار داد
اميد من به منزلت شهد و شير بادگرم و ترست وعده‌ي وصلت چو روح و مي
در طبع بدسگالت ازو زمهرير بادسردست و خشک طبع سنانت چو طبع مرگ
کلک ترا مزاج شهاب اثير بادبا ديو دولت تو به ديوان ملک در
از نحس و سعد راي ترا در ضمير بادوان رازها که در سر افلاک و انجمست
تا نفخ صور کلک ترا در صرير بادآن خاصيت که از پي نشر خلايقست
دايم ز چرخ ناله‌ي خصمت چو زير بادتا زيرکان ز زير به ناله مثل زنند
از رنج روي دشمن تو چون زرير باداز رشک اشک حاسد تو چون بقم شدست
وز نفرت زمانه يکي با نفير باداز جنبش سپهر يکي باد بي‌قرار
دايم به راستي و رواني چو تير بادتير تو بر نشانه‌ي اقبال و کار تو
دايم چو در کمان فلک جرم تير بادوز ياد کرد تير و کمان تو جان خصم